پس با شادمانی به داخل رفت و خواست از بهای کوزه سؤال کند که دید مرد کوزهگر غرق در لوح سفالینی است که موجبات وصل او به شبکهی اجتماعی را فراهم کرده. کوزهگر با دیدن عطار به عکسی که تازه آپلود کرده بود، اشاره کرد و با قیافهی اینجوری D: گفت: «چن تا لایک داره؟... هان؟...»
کافی است یک دقیقه سرم را از کتاب بلند کنم که بگویند: «وقتت رو هدر نده!». یکخرده استراحت و تفریح که اتلاف وقت نیست که... امیرعلی ۱۷ساله هم همین درد دلها را دارد: «مامانم فکر میکنه هر کاری غیر از کتابخوندن وقت تلفکردنه. من بخشی از وقتم رو میذارم برای فوتبال و فکر هم نمیکنم اسمش وقت تلفکردن باشه. اما بعضیوقتا که با دوستام بیرون میریم، حس میکنم وقتم رو تلف میکنم.»
ما همچین آدمهایی هستیم و وقتمان را الکی هدر نمیدهیم. اگر هم هدر بدهیم، حتماً قصد و برنامه و هدف داریم... ملیکا ۱۵ ساله با خنده میگوید: «بیشتر وقتم رو درس میخونم، طراحی میکنم و پیانو تمرین میکنم. اما بعضیوقتا برای فرار از درس، خونه رو تمیز میکنم و اونقدر اینکار رو کش میدم که وقت بگذره.»
خدای من! آخر این وقتهای باارزشتر از طلای من چهطور یکهو تبدیل به مس میشوند؟!... رؤیا، دختر خواب و رؤیا گلهمندانه میگوید: «معمولاً با زیاد خوابیدن و بازیکردن وقتم رو هدر میدم. تازه الآن که خوبه، قبلاً که فقط توی شبکههای اجتماعی ول بودم، اما خوشبختانه حالا دیگه این عادتم رو ترک کردم.»
عطار ابتدا اندکی به عکس حکشده در لوح سفالین خیره شد و سپس بیوقفه شروع به کوبیدن لایک کرد. در همین حین زن کوزهگر از در وارد شد و آن دو را که پای لوح سفالین دید، برافروخته فریاد زد:
برخیز و وقت کار، غم خویشتن بخور
چون وقت کار توست، چه غافل نشستهای؟
عطار با شنیدن این بیت از جای جهید و متعجب گفت: «ئه، آبجی اینکه شعر منه!»